آیا باهوش بودن به معنای پیروز بودن است ؟

به گزارش آسمان تو، چند روز پیش مطلبی با عنوان آیا ایرانی ها باهوش ترین مردم جهان هستند؟ از سوی یکی از همکارانم منتشر شد که بهانه ای برای نوشتن این یادداشت شد. از ابتدای پیدایش روانشناسی، هوش همیشه یکی از مباحث چالش برانگیز این حیطه بوده است. چه در تعریف هوش و چه در معین عوامل اثرگذار بر هوش اختلاف نظرهای متعددی وجود داشته و بیش از هر موضوع دیگری در روانشناسی در خصوص هوش صحبت شده است.

آیا باهوش بودن به معنای پیروز بودن است ؟

نظریه های مختلفی در خصوص هوش وجود دارد. از نظریه اولیه اسپیرمن و ترستون گرفته تا نظریه هوش های چندگانه گاردنر که پا را از حیطه عامل عمومی هوش فراتر گذاشته و قائل به مستعد بودن انسان در حوزه های مختلف است. گاردنر معتقد است افراد چندین هوش متمایز از هم دارند و لزوما پیروز نشدن در زمینه ای مانند ریاضی علتی بر شکست خوردن در حیطه موسیقی نیست. در این یادداشت فرصت پرداختن به تمام این مباحث که خود صدها جلد کتاب است وجود ندارد. این مباحث محدود به متخصصان نشده و به مرور زمان واژه هوش به عنوان یکی از مفاهیم مجذوب کننده در میان عامه مردم نیز مطرح شده است.

باهوش بودن یعنی چه؟

تصور عمومی بر این است که باهوش بودن، ویژگی بسیار خوبی است و افراد باهوش زندگی پیروز تری از دیگران دارند. اما سؤال اصلی این است که باهوش بودن یعنی چه و اساسا رفتار هوشمندانه چه رفتاری است؟ توانایی حل یک مساله ریاضی؟ نوشتن یک برنامه کامپیوتری؟ داشتن حافظه قوی؟ دقت بالا و یادگیری سریع؟

می توان هرکدام از این توانایی ها را مصداقی از هوش دانست، اگر فقط منظور ما از هوش، هوش شناختی باشد. وقتی واژه هوش را می شنویم معمولاً مفهوم ضریب هوشی (IQ) به فکر مان متبادر می گردد؛ عددی که به ما می گوید آیا ما فرد باهوشی هستیم یا نه؟ آی کیو، هوش شناختی افراد را می سنجد که قطعا ویژگی بسیار مهمی در پیشرفت و پیروزیت فرد است و آرزوی بسیاری از افراد داشتن بهره هوشی بالا است. واقعیت این است که رفتار هوشمندانه چیزی فراتر از حل کردن یک مساله مشکل ریاضی است و داشتن بهره هوشی 130 شرط کافی برای هوشمندانه رفتارکردن نیست. درواقع اگر هوش بهر 130، آنگاه رفتار هوشمندانه، نمی تواند گزاره درستی باشد!

این همان علتی است که روانشناسان را به این نتیجه رسانده در کنار هوش شناختی بالا باید عوامل دیگری مکمل این هوش باشد، عواملی که نبود آن ها باعث بروز مسائلی برای فرد می گردد. هوش هیجانی یکی از مهم ترین این عوامل است. هرچند در کارهای روون بار-اُن ، سالوی و مایر به این نوع هوش اشاره شده است اما برای اولین بار دانیل گولمن در کتاب هوش هیجانی به تفصیل به این موضوع پرداخت. گولمن هوش هیجانی را مجموعه ای از توانایی ها برای شناخت، فهم، مدیریت و استفاده صحیح از احساس و هیجان های خود برای سازگاری روانی- اجتماعی بهتر می داند. خودآگاهی و کنترل، تکانش گری، پایداری، اشتیاق و انگیزش، همدلی و مهارت های اجتماعی مولفه های هوش هیجانی را تشکیل می دهند.

دانیل گولمن کتاب هوش هیجانی را با این جمله از ارسطو آغاز می نماید؛عصبانی شدن آسان است. همه می توانند عصبانی شوند، اما عصبانی شدن در برابر شخصِ مناسب، به اندازه مناسب، در زمان مناسب ، به علت مناسب و به روش مناسب، آسان نیست!

جمله ای که می توان گفت چکیده هوش هیجانی را در خود دارد. در برابر چه کسی؟ به چه اندازه؟ چه زمانی؟ به چه علتی؟ و به چه روشی؟ این سئوالاتی است که در هر لحظه از زندگی قبل از انجام هر رفتاری می توانیم از خود بپرسیم تا آن رفتار ما تبدیل به رفتاری هوشمندانه گردد. بسیاری از رفتارهای روزانه ما بیشتر از اینکه تحت تاثیر هوش شناختی باشند از هوش هیجانی ما تاثیر می گیرند. احتمالا برای هرکدام از ما پیش آمده که در محیط های فامیلی، کار، دانشگاه و… با افرادی روبرو شویم که به نظرمان رفتاری غلط و دور از آداب و هنجار دارند. یک شوخی نامناسب، حرف نسنجیده، درک نکردن شرایط افراد، تحقیر و تنش مداوم با دیگران و … همگی ریشه در این مساله دارند.

ترکیب هوش هیجانی پایین و هوش شناختی بالا در خنثی ترین حالت انسانی با مسائل بین فردی است اما در بدترین حالت فردی با هوش شناختی بالا و هوش هیجانی پایین می تواند زمینه ساز کارهای ضداجتماعی گردد. همدلی یکی از مولفه های هوش هیجانی است که فقدان آن باعث می گردد افراد در رفتار خود هیچ شفقت و ملاحظه ای نسبت به دیگران نداشته باشند.

گولمن این ادعا را مطرح می نماید که هوش هیجانی در مقایسه با هوش شناختی پیش بینی کننده بهتری برای پیروزیت در زندگی اجتماعی است. نتایج تحقیقات مختلف ارتباط معناداری بین این دو هوش را نشان نداده اند و درواقع داشتن هوش شناختی بالا لزوما منجر به داشتن هوش هیجانی نمی گردد و این دو متغیرهایی مستقل از هم هستند. هوش هیجانی برخلاف هوش شناختی که ویژگی ای کمابیش ثابت است قابلیت ارتقای زیادی دارد و در سنین مختلف به خصوص در کودکی می توان مولفه ّهای اساسی هوش هیجانی را افرایش داد. اهمیت هوش هیجانی به قدری زیاد شده که دامنه کاربرد آن از فرزندپروری تا مباحث مدیریتی گسترده است. ارتقاء هوش هیجانی به ویژه مهارت های مدیریت استرس، مدیریت خلق، و مهارت های سازگاری نه تنها باعث افزایش سلامت روانی فرد می گردد بلکه باعث پیروزیت بیشتر فرد در زندگی می گردد.

احتمالا فردی با آی کیو 100 و هوش هیجانی بالا در زندگی پیروز تر از کسی با آی کیوی 130 و هوش هیجانی پایین خواهد بود. سخن پایانی اینکه فرقی نمی نماید که ایرانیان باهوش ترین مردم دنیا باشند یا نه، زندگی کردن در جامعه ی پیچیده امروزی بیشتر از اینکه احتیاج به هوش بهر 130 داشته باشد احتیاج به مدیریت استرس و هوش هیجانی بالا دارد.

منبع: دیجیکالا مگ
انتشار: 28 فروردین 1404 بروزرسانی: 28 فروردین 1404 گردآورنده: asemaneto.ir شناسه مطلب: 2583

به "آیا باهوش بودن به معنای پیروز بودن است ؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "آیا باهوش بودن به معنای پیروز بودن است ؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید