گفت و گو با زبان لوبیا و سبزی
به گزارش آسمان تو، ما سبزی های قرمه را حسابی ریز می کردیم و آنقدر تفت می دادیم که رنگ شان تیره گردد. قرمه سبزی را با لوبیا چیتی درست می کردیم و ساعت ها روی اجاق می گذاشتیم تا به قول خودمان روغن بیندازد. 30 سال بود که این غذا را با سبزی های ریز و حسابی سرخ شده می خوردم و هربار وقتی از راه پله بالا می آمدم، از عطر پراکنده سبزی، نهار آن روز را حدس می زدم. برای منی که غذای محبوبم را سالها با یک عطر و رنگ تعیین روی میز دیده بودم، روبرو شدن با لوبیا سفیدهایی که در ظرف خورشت روی هم سرمی خوردند و لابه لای سبزی های درشت و نه چندان سرخ شده ای می چرخیدند، چندان خوشایند نبود. همین بود که قاشق را به لبه ظرف خورشت چسباندم، آبش را خالی کردم و چند لوبیا و یک تکه گوشت که به رب گوجه آغشته شده بودند را گوشه بشقاب گذاشتم. حالا کیلومترها از خانه دور بودم و تصویر قرمه سبزی نیمه سبز و نیمه قرمز، می توانست به این دوری شهادت دهد.
دور شدن از خانه و روبرو شدن با فرهنگی دیگر، خود را با چهره های گوناگونی نمایش می دهد. با گذشتن از جاده ها، تغییر لهجه و زبان آدم ها، یا حتی تغییر ظاهر و طعم غذاها. عوض شدن جای لوبیا چیتی با لوبیا سبز، درست مثل جایگزین شدن زبان آذری با فارسی لهجه دار کرمانی، می تواند این دوری تایید کند.
اینجا خانه تو نیست
همه غذا می خورند! شاید این مشترک ترین ویژگی آدم ها باشد؛ یک زبان مشترک در سراسر دنیا! همه غذا می خورند چون باید زنده و البته سیر بمانند! اما واقعیت این است که غذا برای هیچ یک از ما، تنها ابزار رفع کردن گرسنگی نیست. از لقمه های پیچیده شده در نان تا قاشق های پر شده از برنج، همه در روابط ما نقشی کلیدی بازی می نمایند. غذا گاهی برای مان ابزار برقراری و حفظ ارتباط است و گاهی نماد جنگ و تمایل مان به خاتمه گرفتن یک رابطه.غذاها و مایعات سوخت بدن ما هستند، اما در زندگی مان نقشی فراتر از این را بازی می نمایند. بشقاب ها می توانند احساس تعلق ما به یک گروه را نشان دهند، یا به شیوه ای سرو و مصرف شوند که گویای بریدن مان از یک باور یا گروه اجتماعی خاص باشند.
شاید درک نقش ارتباطی و اجتماعی غذا، تا زمانیکه از خانه خودتان فراتر نرفته باشید آسان نباشد. اما درست در زمانی که با تجربه های فرهنگی تازه روبرو می شوید و تفاوت طعم ها و شیوه های پخت و سرو غذا را مشاهده می کنید، به این نقش پی می برید. معنای خودی و غیر خودی، می تواند روی سفره غذا آشکار گردد. خودی ها با طعم و عطر غذا شباهت شان به شما را ثابت می نمایند و تجربه یک طعم عجیب و گاه ناخوشایند، می گوید که به جمع غیرخودی ها وارد شده اید.
غذا خوردن، فقط مصرف چند ماده اولیه نیست؛ یک آیین است! فعالیتی نمادین که بر طیف گسترده ای از فعالیت های ما تاثیر می گذارد، به اپیزودهای متعددی از روابط و رفتارهای ما شکل می دهد و آنها را بارها در جریان زندگی مان تکرار می نماید. نقش آیینی غذا، ممکن است وابسته به نوع ماده غذایی که مصرف می کنیم باشد، به محل سرو غذا مربوط گردد یا اینکه به آداب خاص غذا خوردن در یک موقعیت خاص وابسته باشد.
من را با غذایم قضاوت کن
رفتار خوردن به شدت تحت تأثیر بافت اجتماعی است. ما زمانی که با دیگران هستیم در مقایسه با زمانی که تنها غذا می خوریم، رفتاری متفاوت را به نمایش می گذاریم. انتخاب های غذایی ما اغلب با روابط اجتماعی مان همسو می شوند. شاید علت این همسو شدن، تمایل ما به هم رنگ جماعت شدن و دریافت تایید اجتماعی باشد. هنجارهای غذایی که از آنها پیروی می کنیم، اغلب به وسیله افراد نزدیک به ما یا کسانی که با آنها همذات پنداری می کنیم مشخص می شوند.موقعیت های اجتماعی متفاوت، زمینه را برای بروز رفتارهای غذایی متفاوت فراهم می نمایند. درحالیکه در سفره خانه سنتی، بدون نگرانی از قضاوت های اجتماعی بال مرغ را با دست به دندان می کشیم، در یک رستوران لوکس ایتالیایی، برش های استیک را با ظرافت جدا می کنیم و با چنگال به دهان می بریم.
اما دریافت تایید اجتماعی به وسیله غذا، تنها به تکرار الگوهای رفتاری تایید شده محدود نمی ماند. غذا آنقدر در زندگی روزمره، عادات اجتماعی و فرهنگی و حتی ابعاد روانی ما تنیده شده، که اغلب خوب بودنش را خوبی خود می دانیم و وارد شدن هر نقدی به آن را، نقد به شخصیت خود به شمار می آوریم. حتما برای شما هم پیش آمده که از غذایی که یکی از اعضای خانواده یا حتی یک سرآشپز آماده نموده انتقاد کنید و با واکنش دفاعی او روبرو شوید. علت این دفاع روشن است! اگر غذای بسیاری از افراد را با هر عبارتی که مترادف بد است توصیف کنید، پیغام تان به این شکل رمزگشایی می گردد :تو فرد بدی هستی!. بله! ماجرا تا همین مقدار پیچیده است. در بسیاری از فرهنگ ها که کشور ما هم یکی از آنهاست، نقد به غذا، گاهی به منزله نقد به شخصیت آشپزش تلقی می گردد.
ما همان بشقاب هایمان هستیم
عادت های غذایی ما، رازهای بی شماری را درباره شخصیت مان فاش می نمایند. از شرایط سلامت جسمی مان گرفته، تا الگوی روابط خانوادگی مان. ما با غذا خوردن در کنار دیگران، همبستگی مان را به آنها نشان می دهیم و وقتی بشقاب در دست از آنها دور می شویم، میل مان به خروج از چرخه ارتباط را ابراز می کنیم. سفره های رنگین غذا، از فرهنگ جمع گرای مان صحبت می نمایند و وقتی بشقاب به دست، تلویزیون را روشن نموده و در تنهایی به غذا پناه می بریم، میل مان به تنهایی و استقلال از دیگران را فریاد می زنیم.رابطه ما با غذا، پیچیده و چند بعدی است و از فرهنگ گرفته تا تاریخ و جامعه و روان ما، از غذا تاثیر گرفته و بر آن تاثیر می گذارد. غذا برای بسیاری از ما، تداعی گر امنیت خانه است؛ تداعی نماینده روابط قدیمی و خاطرات دوری که هنوز هم احساسات مان را درگیر می نمایند. طعم ها در فکر ما، یک دفترچه خاطرات فرضی می سازند؛ خاطره هایی که با بوی آرد تفت خورده حلوا یا دارچین روی لوبیاپلو طبقه بندی می شوند.
طعم ها و غذاها، قصه زندگی مان را به شیوه خود روایت می نمایند و به ما می گویند که هستیم و زندگی را چطور مزه نموده ایم. شاید به همین علت است که کیلومترها دور از خانه، یک بشقاب قرمه سبزی که به روشی متفاوت آماده شده، بار دیگر به یادمان می آورد که اینجا خانه تو نیست!
منبع: کتاب کاله