ساندویچ کالبار!

به گزارش آسمان تو، کافی است یک کلمه عربی یا انگلیسی را به ماشین ذهن پاکروان بدهید تا شناسنامه بلندبالایی از تبار و شجره پهلوی آن تحویل تان دهد. می گوید هر روز پس از دوگانه پگاه یا نماز صبح، ایگاتار زریران و امشاسپندان و ایرانویچ می خواند.

ساندویچ کالبار!

به گزارش خبرنگاران، روزنامه ایران نوشت: محسن پاکروان بعلنگرد از هر جمله شروع می نماید به شرح دادن کلماتی که ریشه در زبان پهلوی دارند؛ به تعبیری فارسی میانه و به تعبیری زبان مادر که خیلی از زبان های ایرانی از دل آن بیرون آمده از جمله فارسی: آهون در زبان پهلوی به راه زیرزمینی می گویند و آهون سرا را می گردد به جای ایستگاه مترو استفاده کرد. او شیفته زبان پارسی است آنقدر که پنجم ابتدایی یادگیری زبان پهلوی را شروع کرد. بیشتر تحت تأثیر پدر که هم به پهلوی و هم سانسکریت (زبان باستانی هندی ها که به پهلوی نزدیک و هر دو از یک ریشه هستند) تسلط دارد، می نویسد و می خواند. پاکروان پسر البته آنقدرها هم دانشگاهی کار ننموده و محقق آکادمیک به حساب نمی آید. او بیشتر متون و کلمات پهلوی را زیسته و با پی بردن به معنا و رگ و ریشه واژه ای عاشقی ها نموده. کافی است یک کلمه عربی یا انگلیسی را به ماشین ذهن پاکروان بدهید تا شناسنامه بلندبالایی از تبار و شجره پهلوی آن تحویل تان دهد. می گوید هر روز پس از دوگانه پگاه یا نماز صبح، ایگاتار زریران و امشاسپندان و ایرانویچ می خواند. او حالا پس از سال ها زندگی در میان واژه ها و تبارنامه ها، مجموعه بزرگی از واژگان پارسی سره را برای جایگزینی ساخته و پرداخته که بخش بسیار کوچکی از آن را هم با هزینه شخصی و با هزار بدبختی چاپ نموده است. کتابی که از آغوشش جدا نمی نماید؛ کتابی قطور فقط برای آ و 31 حرف دیگر که چاپ نشده روی زمین مانده.

راستی که این مرد به تنهایی یک مؤسسه فرهنگی است. با پیراهن سفید و چشمان پفدار و نافذ روبه رویم می نشیند و از کودکی هایش می گوید: پدرم به زبان پهلوی و سانسکریت... می نویسد و حالا نزدیک 100 سال سن دارد. ایشان مرا آموزش داد. بچه که بودم، در خانه راه می رفت و بلند بلند کتاب می خواند و من گوش می دادم و برایم علاقه ایجاد می شد. او نمی خواست به من زور بگوید و آدم ساستاری (دیکتاتور) نبود. ولی آدم های بد شهر از او حسابی می ترسیدند چون زور بازویی داشت و توی خانه ما همیشه به اندازه یک زورخانه وسیله بود و پدرم یکسره در حال تمرین. دوست نداشت زورخانه برود و معتقد بود زورخانه جای مقدسی است و نباید بوی پا بدهد. چند بار رفته بود و به خاطر همین بو ناراحت بود. پدرم 20 سال آلمان زبان شناسی خوانده و به همین خاطر به زبان های پهلوی و سانسکریت و خیلی از زبان های باستانی مسلط است. او با همین روش کم کم با زبان پهلوی آشنا شد و از همان بچگی در کنار پدر هر روز در ایران باستان قدم زد. اما مدرسه اوضاع فرق می کرد. از او می پرسم با این همه اطلاعات لابد در مدرسه مورد تشویق قرار می گرفته، درست است؟ با خنده می گوید: نه اتفاقاً! یک بار به خاطر شرحاتم در مورد یکی از داستان هایی که معلم گفته بود، 50 چوب خوردم. بعد خواست که شرح بدهم، گفتم من که چوب خورده ام دیگر چه شرحی؟ اصرار کرد و من هم شرح دادم. بعد دیدم دارد گریه می نماید؛ خیلی عذرخواهی کرد. اما شروع داستان سفر ماجراجویانه اش برای کشف و فهم زبان از روزی شروع شد که مدرک دیپلمش را گرفت و راهی سفری به افغانستان و پاکستان شد تا ریشه و نحوه کاربرد خیلی از واژه های پهلوی را پیدا کند. این البته شروع سفر بود و او بارها مجبور شد حتی برای فهم یک واژه به گوشه ای از ایران، ماوراءالنهر یا حوالی دریای سیاه سفر کند.

او در این سفرها شناخت بهتری از قومیت های ایران پیدا کرد و رهاوردش بعد از 43 سال، 154 هزار واژه و 10هزار نام شد: زمان محمد ظاهرشاه به یاری یکی از دوستان دایی ام رفتم هرات؛ از رودخانه ها و دشت ها و شهرها گذشتم و زبان فارسی را دنبال کردم. از افغانستان به پاکستان رفتم و از آنجا به رودخانه سند و بلوچستان خودمان... سفرم بیشتر از یک سال زمان برد. دلم می خواست به چین هم بروم اما آن زمان آنجا ناامن بود. همه این عشق از پدرم به من رسید. از او می پرسم آیا حرف زدن و مکالمات روزمره برای شما که آنقدر عاشق این زبان هستید، ناراحت نماینده نیست؟ می گوید: نه اذیت نمی شوم اما راستش گاهی افسرده می شوم و با خودم فکر می کنم ما که توانایی ساخت واژه داریم و می توانیم به ازای هر واژه خارجی 9 واژه جایگزین داشته باشیم، چرا این کار را نمی کنیم. مردم که گناهی ندارند. بعد شروع می نماید به گفتن کلماتی که معادل هایی برای آنها ساخته: مثلاً برای پیتزا می گردد از بارنان استفاده کرد. حتی همین کالباس که ما می گوییم، ریشه در زبان پهلوی دارد. ما به هر چیزی که می پزیم، بار گذاشتن می گوییم و قدیم غذایی داشتیم از گوشت نمک سود که داخل روده گاو نگهداری می کردند و به آن می گفتیم کالبار بعد همین کلمه از قفقاز رفت به روسیه و بعدها به خودمان برگشت و شد کالباس. او از بیلبوردهای شهرداری و نوشته های مترو می گوید و اینکه زبان فارسی احتیاج به مراقبت بیشتری دارد: ایرانی هستم و فارسی زبان و تا جایی که مخاطب می فهمد، سعی می کنم از کلمات فارسی استفاده کنم.

اما کلمات من درآوردی که روی در و دیوار شهر می بینم، خیلی بد است و گاهی حتی زشت. من این کلمه ها را نه به خاطر می سپارم و نه دوست دارم تکرارش کنم چون حتی گفتنش هم بدآموزی دارد. متأسفانه همه می خواهند فارسی را چکیده نمایند یا لاتی حرف بزنند که این باعث بی رونقی و نازایی زبان می گردد. عشق پاکروان به این زبان تنها به سفرها و تحقیق ها و شب بیداری ها پایان پیدا نمی نماید. او حتی از دارایی اش برای چاپ کتابش هم می گذرد تا به قول خودش چیزی برای این زبان نهاده کند. او برای آوانویسی کتابش به مالزی می رود و از اساتید ایرانی که آنجا حضور دارند، یاری می گیرد: ویرایش کتاب را پسر بزرگم در ایران انجام داد. او هم مثل من پسر بزرگ خانواده است و علاقه مند. اما برای این کتاب خیلی خرج کردم. من خانواده ام را هم وارد این کار کردم. تقریباً برای آوانگاری این کتاب در مالزی بیش از 300 میلیون خرج کردم و 6 ماه هزینه و دستمزد به تیم آوانگاری دادم. کتاب را ورق می زند و چند واژه از روی آن می خواند و دائم از خشنودی اش می گوید.

او معتقد است نمی شود با پارسی پاک و پیراسته دروغ گفت و از ناراستی حرف زد: زبان فارسی، زبانی خدایی است. کسانی که پیراسته به این زبان حرف می زنند، پلیدی و کژی و ناراستی از آنها روی می گرداند و به سمت راستی و درستی می روند و اعتماد به نفس پیدا می نمایند و اعتماد دیگران را هم به دست می آورند و بعد می رسند به خویشتن خویش. بعد خداوند به آنها پاداش می دهد و آن پاداش پول نیست بلکه چیزی در ذهن آنها می گذارد که همان خوشحالی و سرور و دانش است. پس از این، محسن پاکروان را نه به خاطر کتاب قطوری که حاصل عمر اوست به یاد خواهم آورد و نه با لهجه اصفهانی غلیظش بلکه او را با اشتیاق مجنون وارش به زبان پاک و فرهنگ و اقوام ایران زمین به خاطر خواهم سپرد. مردی که زندگی اش را پای هدفی ارزشمند گذاشت و به قول خودش با همه نداری ها سر کرد تا به شادمانی دانش برسد. او این جمله را بارها تکرار می نماید: مردم ایران باید یاد بگیرند برای این فرهنگ نهاده نمایند نه اینکه خدای ننموده چیزی بنمایند و ببرند. ما ایرانی ها باید خوبی را دست یافتنی کنیم و بدی را دست نیافتنی.

منبع: خبرگزاری ایسنا
انتشار: 13 بهمن 1397 بروزرسانی: 6 مهر 1399 گردآورنده: asemaneto.ir شناسه مطلب: 74

به "ساندویچ کالبار!" امتیاز دهید

1 کاربر به "ساندویچ کالبار!" امتیاز داده است | 1 از 5
امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "ساندویچ کالبار!"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید